عینکی شدن امیرحسینم
نمیدانم از کجا شروع کنم و چی بگم
اول از همه خدا را شکر میکنم چون ممکن بود ازدواج فامیلی من و بابا اتفاقات بدتری برای شما ها ببفتد
چند وقت پیش از طرف مهد کودک امیرحسین اومده بودن برای بینایی سنجی
چند روز بعد دیدم یک برگه داخل کیف امیر حسینم است که نوشته بود چشمات ضعیف است و باید به دکتر مراجعه کنیم
بعد ظهر سوم اذر 14001 به دکتر رفتیم و بعد از معاینه با دستگاه گفت که چشمات خیلی ضعیف است
گفت که چشم چپ 3و75 است و چشم راستت 2و75 است
دکتر گفت که باید عینک بزنی
دیگه دنیا روی سرم خراب شد اصلا فکرش را هم نمیکردم که چشمات این قدر ضعیف باشه
دکتر گفت باید قطره بریزد که چشمات بهتر معلوم بشه
الهی بمیرم برات وقتی که قطره را میدانستم میسوزد ولی از دیوار صدا در امد از تو در نیامد
خلاصه دوبار این کار را تکرار کرد
بعد هم عینک را تجویز کردش
بعد از چهار روز عینکت اماده شد و خوشبختانه با هاش کنار اومدی و میزنی
اول دکتر گفت باید نشسته بزنی عادت کردی بعد میتوانی تو خانه راه بری و بعد میتوانی بیرون بزنی گفت یک هفته ای زمان میبرد
خلاصه الان دیگه هر جا میری میزنی
دلم خیلی برات میسوزه چون بااین که دو،سه هفته ای است که میزنی چشمات گود شده باور کن هر وقت میبینمت گریه ام میگیرد
ولی باز هم خدا را شکر شکر شکر..............
ولی این قدر عینک بهت میاد خیلی خوشگل شدی 😍